Monday, May 29, 2006

خلقت

دوش در علميه گل از خاک ترميساختند
خاک را گِل، خر سپس از خاک تر ميساختند

تربت پای پيمبر بود گويا خاکشان
آن کزان هم ماچه هم از جنس نر ميساختند

خود خمينی بود آنجا همچو الگوی الاغ
طبق آن از نـُخله آنجا کره خر ميساختند

فضلۀ حور و ملک را نيک بر هم ميزدند
لوله ميکردند و از آن فخر خر ميساختند

تا که باشد خر خری با فخر و با نام و نشان
لای پايش فخر خر را کير خر ميساختند

کره خرها تـُرد و تر بودند و خام و بی ثبات
زان سبب با دود و دم در کوره خر ميساختند

ديدم آنجا هم ملايک را به حکم رب به گا
ميدميدند در خر و با بال و پر ميساختند

تا که آيد نيک و خوش تکبير رب از خر برون
خِر خِر ِ خر را و کونش را ز زر ميساختند

چون ندا آمد ز رب اقرب وکـُر آغاز شد
با چه غوغا گوش می بردند و کر ميساختند